
رمان زفیر
نویسنده : آبان بانو
ژانر : BDSM
قیمت : 39000 تومان
رمان زفیر
صدایش میلرزید -دخترم بیا که بدبخت شدیم...بیا باباجان، بیا وقتی برای تعجب کردن از لحن مهربانش نداشتم.... اخرین باری ک با من اینگونه سخن گفت با مادر به شهربازی رفته بودیم... فکر کنم هشت سالم بود... -الان میام...ادرس بده نمیپرسم چه شده... یا شاید میترسیدم بدانم. اما اخر که تمام حقایق ها آشکار میشد فرقی هم به حالم نداشت. کیفم را روی دوشم می اندازم و همانطور که بیرون میروم رو به منشی میگویم -عزیزم وقتای امروزو کنسل کن به مهدختم زنگ بزن بگو فعلا نیاد تا خودم بهش بگم از در بیرون میروم و نمیدانم جواب خداحافظی اش را دادم یا نه. پلههارا تند تند پایین رفتم و از در مطب بیرون زده و سوئیچ را تند و هل زده از کیفم بیرون میکشم. سوار ماشین شده و استارت میزنم. میرفتم و نمیدانستم در چه باتلاقی قرار است دست و پا بزنم. میرفتم و توجه نمیکردم به بی وفایی خانواده ام... خوش غیرتی پدر و برادرم. میرفتم و شاید هیچ گاه باز نمی گشتم... ** یک... دو... سه. نفس... یک... دو... سه -بسه... به فریادش توجه نمیکند.