
رمان زفیر
نویسنده : آبان بانو
ژانر : BDSM
قیمت : 39000 تومان
رمان زفیر
هدیـــــه کشتن...؟ صداها در سرش چرخ میخورد... کشتن... تیر اندازی... بنگ... و بعد مرگ... نفسش را حبس میکند و دیگر نمی ایستد... دیگر خونسردی کار ساز نبود حتی دیگر خشمش با مشت زدن هم خالی نمیشد.. ** ماشین را نگه میدارم و پدرم را میبینم. شانه هایش خمیده است و برگه ای در دستش. از ماشین پیاده میشوم و به طرفش قدم بر میدارم -بابا با شتاب بر میگردد و به سمتم می آید -بیا دخترم که بیچاره شدیم... داداشتو گرفتن میگن ادم کشته... میگن با چاقو زده یارو رو نفله کرده... چیکار کنم خدا... اخم میکنم و اب دهانم را قورت میدهم -باباجان درست بگو چی شده دستم را میگیرد و به طرف درب کلانتری میگشد -بیا خودت ببین باباجان، بیا... بیا که عصای دستم رفت!! تند هم قدمش میشوم. نگرانم و این از عرق کردن دستانم معلوم است. بعد از تحویل دادن موبایلم پا به داخل میگذارم و... میبینمش. با موهایی ژولیده و دستانی خونی. او واقعا آدم کشته؟ چشمانم را گشاد میکنم و به طرفش میدوم -داداش... تا به حال اینگونه خطابش نکردم... اصلا از ان وقت ها دیگر صدایش نزدم. جلوی پاهایش زانو زده و لب میزنم -چی شدی تو داداشم... ها؟چیکار کردی؟