کلبه کتاب

بالا تنه اش را جلو می اورد و روی صورتم خم میشود. 

چشمانش خمار است و لبانش خشک شده
-میدونی همین الان میتونم یه گلوله تو مخت خالی کنم؟

نیشخند بر لب می اورد و به طرز وحشتناکی موهای روی پیشانی ام را با نک انگشتانش کنار میزند
-دختر جسوری هستی، ولی پات و از حدتت دراز تر نکن

چشمانم را گشاد میکنم و خیره سر بازی هایم کار دستم میدهند اخر

-حدم...؟حد من چیه...حد من اینکه بشینم ببینم ندونسته... با حماقت دارین سر یه بی گناه ک از قضا برادر منم هست میبرین بالای دار؟

دست داخل کیفم میکنم و مدارک ها را بیرون می اورم.

یک دور چکشان کرده و در اخر میتوپم
-ببین!! با اینا میتونم ثابت کنم توعه عوضی داری اشتباه میکنی، میتونم ثابت کنم قاتل کیه...میتونم ثـ...

نطقم در دم خفه میشود وقتی که او دست روی دهانم میگذارد و دم گوشم پچ میزند..