
رمان زفیر
نویسنده : آبان بانو
ژانر : BDSM
قیمت : 39000 تومان
رمان زفیر
نمیدانستم کی قرار بود دست از سرم بر دارد. کاش تن به این اشتباه محض نمیدادم -لطفا بیمار بعدیو بفرستین داخل گوشی را میگذارم و منتظر بیمار میمانم. در زده میشود و من بدون اینکه از برگه زیر دستم نگاه بگیرم لب باز میکنم -بفرمایید داخل در باز شده و چندی بعد صدای بسته شدنش می آید. قدم هایش لرزان است و میدانم باز هم قرار است شاهد اشک ریختن انسانی باشم. رشته ام را دوست داشتم. از وقتی که وارد دبیرستان شده بودم عاشقش شدم... سال یازدهم انسانی. پا به این شغل گذاشته بودم و میپرستیدمش. اما جایی میان غم ها کم می اوردم... -سلام صدایش زیر است و آرام. اشاره میزنم بنشیند. سرم را بالا میبرم و به قیافه درب داغان زن میرسم. گوشه چشمش کبود شده بود و لبش خونی بود. کاش میشد بس کنند حمله به زنان را. کاش دیگر زنان جامعه ام به خاطر ضعیف بودنشان مورد حجوم وحشیانه اطرافیانشان قراد نگیرند -سلام عزیزم، خوش اومدی! به پوسته قوی و سر زنده خودن بر میگردم. زنی ۲۹ساله پر از خش و ترک روی بدنش. زنی که هربار که زمین میخورد کسی برای بلند کردنش یاری نمیکرد. پر از زخم های بی شمارم اما... فقط خودم این را میدانم نه کس دیگری -خب خانومم...میتونم بپرسم مشکلتون چیه؟ به یک بار زن هقهقش را ول میکند و بدون در نظر گرفتن زمان مکان هایهای میگرید. نفسم را فوت میکنم و برمیخیزم. از پارچ روی میزم آبی برایش میریزم و کنارش قرار میگیرم. میدانم نیازمند آغوشی باز است. کمرش را نوازش میکنم -گریه نکن گلم...ما اینجاییم تا مشکلاتتو بریزیم بیرون...اینجاییم ک حلشون کنیم لیوان را از من میگیرد و قلپی از ان مینوشد -مرسی خانم دکتر متواضعانه لبخندم را به او میبخشم -خواهش میکنم گلم! کمی بعد رو به رویش نشسته ام و با جان دل میشنوم حال بدش را... کارم را دوست داشتم... خیلی...