
رمان زفیر
نویسنده : آبان بانو
ژانر : BDSM
قیمت : 39000 تومان
رمان زفیر
به او نگاه میکنم... مثلا برادرم... او بود دلیل اصلی تمام بدبختی هایم... او بود آن لقمه به قول خودش پر چرب چیلی را درون کاسه ام گذاشت. خدا را صد هزار مرتبه شکر توانسته بودم روی پایه خودم بایستم... به اتاقم میروم و دیگر بی حس شده بودم... قوی... و بی حس. بعد از آنهمه اتفاق روی پای خودم ایستادم و هیچ گاه از کسی طلب کمک نکردم... حتی پدرم... کاش دیگر چشمم به ان برادر مثلا خوش غیرت یا آن پدر همیشه طلبکار نیوفتد... کاش... نمیدانستم فرشته براورده کردن ارزوهایم کنارم نشسته بود... من آرزویی کردم که خیلی زود به آن رسیدم... خیلی زود.. ** سوار موتور میشود -الان میام داشم... اونا رو نیگه دارین استارت میزند و موتور را جلو میبرد. گاز میدهد و با سرعتی زیاد به سمت مقصد میراند. دستی به پهلویش کشیده و از بودن چاقو مطمئن میشود. به مقصد که میرسد، ترمز میکند و چاقوی جیبی اش را در می اورد. با تلفن قدیمی اش شماره ای را میگیرد و بلافاصله دم گوشش میگذارد -حاجی نمیبینمتون، کوجایین شوما؟ صدا از پشت خط می آید مست و کشیده -دادا...ش در...ره آبـ...ـی رنگه همونو...هـُ...ـل بده برو...تو